مریم: فکر می کنم موافقید که باید در حمایت از جنبش در ایران در خارج از کشور متحد باشیم؟ ما چطوری می توانیم بیشتر متحد باشیم؟
باطبی: بببنید ما ایرانیها چند مشکل داریم. یکی اینکه ما فکر میکنیم خودمان خیلی خوب هستیم و بقیه بد هستند. مثلا به طرف می گوییم بیا در این تظاهرات شرکت کن٬ میگویند نه نمیآیم چون سلطنتطلبها هستند.
میپرسی خوب چه بدی دارد؟ میگویند: سلطنت طلب ها اول انقلاب پول ممکت را دزدیدند و آمدند خارج کشور.
میگویی بیا برویم جای دیگری٬ میگویند نخیر چون مجاهدها هستند!
میگویی این دیگر چرا بد است؟ میگویند اینها رفتند عراق و در جریان جنگ به مردم خیانت کردند.
بعد به خود سلطنتطلبها و مجاهدین و چپها میگویی بیایید برویم فلان تظاهرات و میگویند نمیآییم چون طرفداران موسوی هستند. میپرسی مشکل چیست٬ میگویند در زمان کشتار ۶۷ موسوی نخستوزیر بوده است.
یعنی در ذهن همه ما یک قاضی نشسته که تند تند قضاوت می کند که این بد است و این خوب است و یعنی ما فکر می کنیم ما همه خوبیم و بقیه بدند.
این قاضی که در کله ما نشسته یک قاضی عادل نیست. یک قاضی از جنس سعید مرتضوی است که اجازه نمی دهد به طرف مقابل که لااقل از خودش دفاع بکند. ممکن است آدم اشتباه بکند. همه آدمها اشتباه میکنند. بخاطر این اشتباه می خواهید کسی را هیچوقت در هیچ جنبشی راه ندهید؟
اولین کار این است که ما بگوییم ما بدیم و دیگران خوبند و قاضی مرتضوی ذهنمان را بکشیم و بگوییم ما هم مثل بقیه اشتباه کردیم.
مریم: به نظرتان موسوی نباید بیاید و نقشش در کشتارها را به رسمیت بشناسد؟
باطی: نه٬ الان نه.
ببینید من موسویچی نیستم. حرف من این بود که مردم باید حتما در انتخابات شرکت کنند چون به مشارکت فعال متعقدم. یعنی میگفتم اگر همه رای دهند هر آدمی یک طلبکار است و جنبش به همین علت قوی شد که همه رفتند شرکت کردند و گفتند رای ما کو؟ مثلا اگر تحریم میکردیم اینقدر طلبکار نداشتیم.
ولی من به موسوی رای ندادم و از او بدم میآید چون معتقد بودم کمی محافظهکار است و هنوز میخواهد ایران را به جای اول برگرداند. اما زمان که گذشت فکر کردم خیلی در مورد موسوی اشتباه میکردم. درست است که من فکرم با موسوی خیلی فرق می کند. من یک ادم لائیک هستم و در این حوزه با او نقظه مشترکی ندارم. اما الان برایش خیلی احترام قائلم چون ایستاده است و از حقوق مردم دفاع میکند.
اما اگر بخواهیم قاضی مرتضوی ذهنمان رو بکشیم و واقعگرایانه راجع به او قضاوت کنیم: در دورهای که موسوی نخستوزیر بود ما در ایران ۳ قوه جدا داشتیم: مقننه٬ مجریه و قضائیه. کسانی که آدم کشتند در قوه قضائیه بودند. ما اگر خودمان را بگذاریم جای موسوی٬ سال ۶۷ در میان جنگ و درگیری٬ و در حالی که خمینی هم زنده است و آنقدر هم کاریزما دارد… چکار باید میکردیم؟ خمینی را میکشتیم یا جلوی قوه قضائیه میایستادیم؟
فضا طوری نبود که موسوی بتواند کار خاصی انجام دهد. اما موسوی باید یک روز بیاید و توضیح بدهد که اصل مطلب چه بود و چه کسانی دست داشتند و نقش خودش چه بود و اگر هم اشتباه کرده از مردم معذرتخواهی کند و در غیر این صورت توضیح دهد. این کار را باید بکند. اما انجام دادن این کار الان یعنی زدن خود ما٬ چون جنبش که پیروز بشود خیلی وقت زیاد است که از موسوی بخواهیم بیاید و در این مورد توضیح بدهد.
مریم: تنها دلیلی که من میگویم موسوی بیاید و این را به رسمیت بشناسد این است که مردم بیشتر متحد باشند…
باطبی: ولی زدن این حرف فقط برای متحد شدن مردم در خارج کشور اهمیت دارد. برای مردم داخل اهمیت ندارد. مردم داخل همینقدر که موسوی جرات داشته و جلوی حکومت ایستاده برایشان کافی است. ما در خارج از کشور نمیتوانیم به جای مردم تصمیم بگیریم. این خواست ما بیرون از کشوریها است که موسوی بیاید و توضیح بدهد. من هم میگویم باید توضیح بدهد ولی الان کارهای خیلی مهمتری داریم. آیا واقعا خواست مردم داخل این است؟ نخیر٬ مردم داخل میخواهند جنبش زنده بماند. بهتر است الان موسوی شجاعت خرج بدهد و مثل کروبی بایستد. بعد برای همه این دعواها وقت داریم.
Persian editing: Arash Azizi
Source: Here