دوازدهم ماه می سال 2008 ، یعنی زمانی که من هنوز در خاک عراق بودم ، وکیل پیشینم ایمیلی حاوی چهار برگ اسکن از یک نامه فرستاد . اونوشته بود که عباس فخرآور این نامه را برای او فرستاده و مدعی است که آن را اژنگ داوودی ، زندانی محبوس در زندان رجایی شهر نوشته و او قصد دارد این نامه را در اینترنت منتشر کند. ( سند ) پس از آن عباس فخرآور این نامه را به صورت مستقیم و غیر مستقیم چندین بار در اینترنت منتشر کرد . اما من تا به امروز درقبال آن همیشه سکوت کردم. موارد مطرح شده در این نامه آنقدر سخیف و خجالت آور و ناشر آن نیز آنقدر شناخته شده بود که هیچ گاه ضرورتی برای توضیح احساس نکردم. ( سند ) اما درعین حال نمیخواهم فرصت دانستن و کشف حقیقت را هم از کسی بگیرم . معتقدم آشکار شدن زوایای پنهان سناریوهایی از این دست ، به درک مسائل دیگری کمک خواهد کرد که دانستن آن برای عموم ، مخصوصاً در این زمان لازم و ضروری است. ولی مشکل اینجاست که منطقاً برای اثبات صحت هر اتهامی نیاز به حضور هر دو طرف ماجرا و ارائه توضیحات است . خصوصاً وارد کننده اتهام میباست در فضایی آزاد و بدون واسطه ، اسناد و مدارک خود را ارائه و موارد مورد ادعایش را ثابت کند. اما حالا اینچنین نیست و آقای داوودی ( در صورتی که واقعاَ این نامه را او نوشته باشند ) حالا در زندان هستند .

از سویی پس از گذشت این سالها دست کم هویت من تاحدی برای عموم آشکار است ، اما حد اکثر شناخت افکار عمومی از هویت ، ویژگی های شخصیتی و سابقه آقای داوودی تنها در حد یک نام است . طبعاً در صورت پرداختن به این موضوع من هم حرف هایی برای گفتن دارم اما در این شرایط هر توضیح و واکنشی از جانب من عملاً اقدامی خواهد بود یک طرفه که نه تنها منصفانه نیست ، بلکه ناخواسته پیشفرض هایی را نیز در ذهن مخاطب ایجاد کرده و قضاوت صحیح شان را دچار اشکال میکند. بنا بر این هیچ راهی باقی نمی ماند به جز اینکه موضوع این نامه را در گوشه ذهنمان مفتوح نگه داشته و آرزو کنیم تا آقای داوودی در صحت و سلامت از زندان آزاد و خود در این باره توضیح دهند. البته شاید دوستانی باشند که موضوع برایشان با اهمیت بوده و طاقتشان نیز کم . پیشنهاد من به آنها این است که قدری وقت صرف کنند و موضوع این نامه را با دیگر " زندانیان سیاسی پیشین " هم در میان بگذارند. درسالهای زندان من با از افراد و چهره های " برجسته ، موجه و شناسنامه دار سیاسی " زیادی هم بند بودم . عباس امیر انتظام ، خسرو سیف ، بهرام نمازی ، فرزین مخبر ، رضا کرمانی ، محمد جعفری ، حشمت الله طبرزدی ، احمد زید آبادی ، علی اکبر موسوی خوئینی ، ناصر زر افشان ، علی افشاری و ... که بسیاری از آنها در حال حاضر در بیرون از زندان هستند . به گمانم دانستن نظر این افراد هم در باره محتویات این نامه و البته ناشر آن هم در فهم ماجرا کمک فراوانی خواهد کرد. اما از دید من پرداختن به خود این نامه در شرایط کنونی ، عملی حاشیه ای بوده و نتیجه مشخصی را در پی نخواهد داشت ، پرسش اصلی و نتیجه دار به گمانم این خواهد بود که هدف از انتشار چند باره این نامه " عجیب و قدیمی " چیست و چه نتیجه ای از بازنشر آن در شرایط کنونی دنبال میشود؟ شاید برخی مخاطبان پیگیر ، و آشنا به فضای سیاسی – تبلیغاتی ، این سوال را از خود پرسیده باشند که چرا پس از گذشت دوازده سال از هجده تیر و همزمان با سالگرد آن حادثه ، شبهه همکاری احمد باطبی با نهاد های امنیتی ایران مطرح میشود ؟ یعنی این امکان وجود نداشت که در گذشته این اتفاق بیافتد؟ مرور اظهار نظر های مقامات امنیتی ایران ، بررسی اخبار و رویداد های اخیر ، در کنار عملکرد هدف مند برخی از افراد و جریانهای حاضر در صحنه ، به ما کمک خواهد کرد تا سازمان یافتگی تحولات را درک کرده و قطعات این پازل نچندان پیچیده را کنار هم بچینیم. ناشر این نامه عباس فخرآور است . با یک جستجو ساده در فضای اینترنت ، به وضوح خواهیم دید که در سالهای اخیر او یکی از اصلی ترین منابع مورد استناد نهاد های امنیتی برای تخریب چهره مخالفان محسوب میشود . ( سند – سند – سند - سند و ... ) چرا اینچنین است؟ اما این بار ، و با نزدیک شدن به دوازدهمین سالگرد 18 تیر ، نه تنها بازهم گفته های مخرب ، عملکرد متضاد و اسناد صوتی و تصویری ارائه شده از سوی عباس فخرآور مورد استفاده پروژه های تخریبی حکومت مورد استفاده قرار گرفته ، بلکه امسال برادر کوچک او محمد رضا فخرآور نیز ، یکی ازاصلی ترین بازیگران سناریو تخریب مخالفین بود. چند هفته پیش از فرا رسیدن سالگرد 18 تیر امسال ، خبر دزدیده شدن برادر کوچکتر عباس فخرآور، محمد رضا از سوی او منتشر شد. عباس فخرآور در وبلاگ خود اینگونه مدعی شد : ".... جمعه نهم اردیبهشت یکهزار و سیصد و نود، در حالی که خسته از سخنرانی موفق شب گذشته ام در شیکاگو برای دقایقی چشمهایم را بسته بودم، با صدای زنگ موبایلم بیدار شدم. برادر کوچکم محمد رضا (آرش) پشت خط بود. با صدای آرام و وحشت زده ای گفت: امیر، مامورا منو با یه ماشین آوردن انداختن توی هواپیمای ایران ایر دارن میبرن منو ایران. میدونم کشته میشم ولی بدونید که من تا آخرین لحظه با خامنه ای می جنگم .... ، آرش با صدای لرزان سعی کرد به من حالی کند که توسط مامورین سفارت جمهوری اسلامی ربوده شده است. باور نکردم تا وقتی صدای مهماندار هواپیمای ایران ایر را شنیدم که از مسافران برای تاخیر پیش آمده در پرواز عذر خواهی می کرد و می گفت منتظر یک مسافر دیگر هستند و تا چند دقیقه دیگر پرواز خواهند کرد. دنیا پیش چشمانم سیاه شد و شروع کردم سر آرش فریاد کشیدن. بغض گلویش را گرفته بود و فریادهای مرا تحمل می کرد و می گفت کاری از دستش بر نمی آید و مامورین وزارت اطلاعات بیرون درب هواپیما هستند. آخرین جمله اش این بود که : امیر به روح بابا قسم آبروی تو و آبروی خانواده را در زندان و زیر شکنجه حفظ خواهم کرد. حلالم کن داداش. به خدا من ترسو نیستم و تا آخرش می جنگم... " ( سند )
رفتار و عملکرد خانم نیازی باعث شده بود تا همه دوستانم از من فاصله بگیرند . ارتباطاتم با محیط اطراف به حد اقل رسیده بود . دوستان نزدیک ترم مستقیماً به من توصیه میکردند تا هرچه زود تر با خانم نیازی قطع ارتباط کنم . اما این کار بنا بر دلایل متعدد به این سادگی ها نبود. طولی نکشید ایمیلی ناشناس ، حاوی چهار تصویر از دو شناسنامه متفاوت ، متعلق به خانم تارا نیازی به دستم رسید . دو شناسنامه که یکی قدیمی و دیگری جدید تر بود . به یاد مکالمه تلفنی با دوست پسر سابق خانم نیازی افتادم. از سویی پس از گذشت این سالها دست کم هویت من تاحدی برای عموم آشکار است ، اما حد اکثر شناخت افکار عمومی از هویت ، ویژگی های شخصیتی و سابقه آقای داوودی تنها در حد یک نام است . طبعاً در صورت پرداختن به این موضوع من هم حرف هایی برای گفتن دارم اما در این شرایط هر توضیح و واکنشی از جانب من عملاً اقدامی خواهد بود یک طرفه که نه تنها منصفانه نیست ، بلکه ناخواسته پیشفرض هایی را نیز در ذهن مخاطب ایجاد کرده و قضاوت صحیح شان را دچار اشکال میکند.

بنا بر این هیچ راهی باقی نمی ماند به جز اینکه موضوع این نامه را در گوشه ذهنمان مفتوح نگه داشته و آرزو کنیم تا آقای داوودی در صحت و سلامت از زندان آزاد و خود در این باره توضیح دهند. البته شاید دوستانی باشند که موضوع برایشان با اهمیت بوده و طاقتشان نیز کم . پیشنهاد من به آنها این است که قدری وقت صرف کنند و موضوع این نامه را با دیگر " زندانیان سیاسی پیشین " هم در میان بگذارند. درسالهای زندان من با از افراد و چهره های " برجسته ، موجه و شناسنامه دار سیاسی " زیادی هم بند بودم . عباس امیر انتظام ، خسرو سیف ، بهرام نمازی ، فرزین مخبر ، رضا کرمانی ، محمد جعفری ، حشمت الله طبرزدی ، احمد زید آبادی ، علی اکبر موسوی خوئینی ، ناصر زر افشان ، علی افشاری و ... که بسیاری از آنها در حال حاضر در بیرون از زندان هستند . به گمانم دانستن نظر این افراد هم در باره محتویات این نامه و البته ناشر آن هم در فهم ماجرا کمک فراوانی خواهد کرد. اما از دید من پرداختن به خود این نامه در شرایط کنونی ، عملی حاشیه ای بوده و نتیجه مشخصی را در پی نخواهد داشت ، پرسش اصلی و نتیجه دار به گمانم این خواهد بود که هدف از انتشار چند باره این نامه " عجیب و قدیمی " چیست و چه نتیجه ای از بازنشر آن در شرایط کنونی دنبال میشود؟ شاید برخی مخاطبان پیگیر ، و آشنا به فضای سیاسی – تبلیغاتی ، این سوال را از خود پرسیده باشند که چرا پس از گذشت دوازده سال از هجده تیر و همزمان با سالگرد آن حادثه ، شبهه همکاری احمد باطبی با نهاد های امنیتی ایران مطرح میشود ؟ یعنی این امکان وجود نداشت که در گذشته این اتفاق بیافتد؟ مرور اظهار نظر های مقامات امنیتی ایران ، بررسی اخبار و رویداد های اخیر ، در کنار عملکرد هدف مند برخی از افراد و جریانهای حاضر در صحنه ، به ما کمک خواهد کرد تا سازمان یافتگی تحولات را درک کرده و قطعات این پازل نچندان پیچیده را کنار هم بچینیم. ناشر این نامه عباس فخرآور است . با یک جستجو ساده در فضای اینترنت ، به وضوح خواهیم دید که در سالهای اخیر او یکی از اصلی ترین منابع مورد استناد نهاد های امنیتی برای تخریب چهره مخالفان محسوب میشود . ( سند – سند – سند - سند و ... ) چرا اینچنین است؟ اما این بار ، و با نزدیک شدن به دوازدهمین سالگرد 18 تیر ، نه تنها بازهم گفته های مخرب ، عملکرد متضاد و اسناد صوتی و تصویری ارائه شده از سوی عباس فخرآور مورد استفاده پروژه های تخریبی حکومت مورد استفاده قرار گرفته ، بلکه امسال برادر کوچک او محمد رضا فخرآور نیز ، یکی ازاصلی ترین بازیگران سناریو تخریب مخالفین بود. چند هفته پیش از فرا رسیدن سالگرد 18 تیر امسال ، خبر دزدیده شدن برادر کوچکتر عباس فخرآور، محمد رضا از سوی او منتشر شد. عباس فخرآور در وبلاگ خود اینگونه مدعی شد : ".... جمعه نهم اردیبهشت یکهزار و سیصد و نود، در حالی که خسته از سخنرانی موفق شب گذشته ام در شیکاگو برای دقایقی چشمهایم را بسته بودم، با صدای زنگ موبایلم بیدار شدم. برادر کوچکم محمد رضا (آرش) پشت خط بود. با صدای آرام و وحشت زده ای گفت: امیر، مامورا منو با یه ماشین آوردن انداختن توی هواپیمای ایران ایر دارن میبرن منو ایران. میدونم کشته میشم ولی بدونید که من تا آخرین لحظه با خامنه ای می جنگم .... ، آرش با صدای لرزان سعی کرد به من حالی کند که توسط مامورین سفارت جمهوری اسلامی ربوده شده است. باور نکردم تا وقتی صدای مهماندار هواپیمای ایران ایر را شنیدم که از مسافران برای تاخیر پیش آمده در پرواز عذر خواهی می کرد و می گفت منتظر یک مسافر دیگر هستند و تا چند دقیقه دیگر پرواز خواهند کرد. دنیا پیش چشمانم سیاه شد و شروع کردم سر آرش فریاد کشیدن. بغض گلویش را گرفته بود و فریادهای مرا تحمل می کرد و می گفت کاری از دستش بر نمی آید و مامورین وزارت اطلاعات بیرون درب هواپیما هستند. آخرین جمله اش این بود که : امیر به روح بابا قسم آبروی تو و آبروی خانواده را در زندان و زیر شکنجه حفظ خواهم کرد. حلالم کن داداش. به خدا من ترسو نیستم و تا آخرش می جنگم... " ( سند )
خانم نیازی در ادامه ضمن برقراری ارتباطی تنگاتنگ با عباس فخرآور ، همکاری رسمی خود را با وی آغاز و با استفاده از امکانات وی ، به پیگیری اهداف فردی و مشترک پرداخت. ( سند ) ایشان در پی این همکاری با مراجعه به دادگاه رسماَ شکایتی را علیه من طرح کرده و مدعی شد که درماه های ابتدایی ورود به آمریکا از جانب من مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. طولی نکشید که بازرس ویژه ای برای تحقیق در این باره من را احضار کرد . او در ابتدای بازجویی تصریح کرد که خانم نیازی در این پرونده دلیل و یا سندی را مبنی بر ضرب و شتم از ناحیه شما ارائه نکرده اند اما به هر ترتیب تحقیق در باره این ادعا ، نوعی وظیفه بوده و می بایست انجام شود . من نیز در واکنش به موضوع طرح شده پرسیدم که بر فرض صحت ادعای خانم نیازی ، چرا ایشان پس از قطع ارتباط و حمایت های مالی ، و خصوصاً آگاهی از قصد ازدواج من با نازلی این شکایت را مطرح کرده اند ؟ به ایشان پیشنهاد دادم تا به جای پرسش از من ، با هر کدام از دوستان و اطرافیان ، به انتخاب خودش تماس گرفته و در مورد ادعای خانم نیازی تحقیق کند. سپس برخی از اسناد و مدارک موجود را مبنی بر تلاش خانم نیازی برای تحت فشار قرار دادن من و در یافت پول و ... ، به وی ارائه کردم و بازپرس نیز پس از مدتی و درپی تحقیق از دیگران به نتیجه مورد نظرش رسیده و پرونده بسته شد. در این میان خانم نیازی چندین وبلاگ را تاسیس و ده ها مطلب کذب ، توهین آمیز والبته به قول خود ایشان افشاگرانه بر علیه من و دیگران ... نوشت. ( سند ) اما در آخرین مورد طرح شده توسط خانم نیازی ، ایشان مدعی شدند که چند شاکی پرونده ای را بر علیه من در پلیس فدرال آمریکا ( FBI ) گشوده اند و مدعی هستند که من با وزارت اطلاعات ایران مرتبط هستم . خانم نیازی این موضوع را در وبلاگشان اینگونه شرح میدهند: " ... حدود یک سال و اندی پیش چندین بار از اداره FBI با من تماس گرفته شد و مرا بعنوان شاهد و مطلع در خصوص پرونده ای که برای آقای احمد باطبی تشکیل شده بود، احضار کردند .... ، من هم با این تضمین، همه آنچه را که در این دو سال دیده و شنیده بودم، عنوان کردم.

منجمله تماسهای مکرر شخصی بنام " جوادی " بازجوی وزارت اطلاعات و گپ و گفتهای دوستانه این دو نفر با هم ... " ایشان در ادامه می افزاید: " ... من بنا به دلایل شخصی و جمعی، هرگز و هیچگاه بنا نداشتم در مورد این پرونده و تمام مشاهداتم ... بنویسم و یا محتویات این پرونده را علنی کنم، اما از آنجاییکه:
- با ردیابی تلفنهای آقای باطبی، صحت تمام این گفته ها و خیلی موارد دیگر بر اداره FBI ثابت شده .
- و با توجه به اینکه این پرونده شکات و مدعیان دیگری هم دارد .
- باز هم با توجه به اینکه روند تحقیقات و نتایج پرونده بطور قانونی در اختیار آن شکات دیگر قرار می گیرد .
- با توجه به اینکه یکی از شکات پرونده مطالب و رویدادهای پیشامده را بطور نه چندان دقیق علنی کرده است، لازم دیدم که برای تصحیح خبر منتشر شده، واقعیاتی را بازگو کنم.... "
هرکس که الفبای پلیس را نه تنها در این ایالات متحده ، بلکه در جهان سومی ترین کشورها بشناسد ، این را میداند که هیچ پلیسی ، در صورت در دست داشتن یک پرونده امنیتی ، محتویات و نتایج تحقیقش را پیش از ارائه به نهاد هایی قضائی و اقدامات امنیتی پلیسی ، در اختیار خانم نیازی و دیگران قرار نمیدهد تا ایشان آن را در وبلاگشان علنی کنند. در آن سو خانم نیازی در ادامه مطلبشان منشاً این خبر را هم به صورت شفاف لو میدهد و مینویسد: " ... با توجه به اینکه یکی از شکات پرونده مطالب و رویدادهای پیشامده را بطور نه چندان دقیق علنی کرده است، ( یعنی عباس فخرآور در وبسایت سبز نامه ایرانیان ) لازم دیدم که برای تصحیح خبر منتشر شده، واقعیاتی را بازگو کنم ..." ( سند ) و در ادامه در یکی از کامنت های خود در وبسایت بالا ترین ، آخرین تردید ها را نیز از بین برده و مینویسد: " ... آقای فخرآور یکی از شاکیان پرونده بوده، نتیجه تحقیقات بطور قانونی در اختیار ایشون قرار میگیره. علنی شدن موضوع هم به احتمال زیاد کار ایشون بوده و بعد از اون من مجبور شدم توضیح بدم ... " ( تصویر یکی از کامنت هار ارسالی خانم نیازی ) خانم نیازی برای قانع کردن مخاطبان ، در اظهار نظر های ارسالی خود در وبسایت های مختلف، ازجمله بالاترین ، اعلام کردند که حتی حاضرند " شماره مامور اف بی آی مسئول تحقیق این پرونده " را در اختیار عموم قرار دهند تا هر کسی که خواست با این شماره تماس گرفته و مستقیاً با افسر پرونده در باره من صحبت کنند. خانم نیازی حتی خارج اظهار نظر های عمومی برای برخی افراد ، از جمله کاربر " omid_farda " بالا ترین ایمیل خصوصی ارسال کرده و شماره ، نام و مشخصات افسر پرونده را در اختیار او قرار داد . ( تصویر یکی از کامنت هار ارسالی کاربر ) در پی در خواست من از کاربر " omid_farda "، ایشان نیز این شماره و مشخصات به گفته خانم نیازی " مامور اف بی آی مسئول تحقیق این پرونده " را برای من فرستاد. ( سند ) پس از تقریباً یک روز تلاش و تماس های مکرر همسرم نازلی ، سرانجام فرد مورد نظر گوشی را برداشت و باقی ماجرا را خودتان بشنوید:
توضیح برای دوستانی که به زیان انگلیسی آشنا نیستند :
فرد مذکور در این مکالمه نه تنها اعلام میکند که پلیس اف بی آی نیست ، بلکه از شنیدن این داستان که در جایی به عنوان " مامور اف بی آی مسئول تحقیق این پرونده " معرفی شده متعجب است و سوال میکند که کجا این اتفاق افتاده و چه کسی او را با این عنوان معرفی کرده است. در همین بین من با وکیلم و اف بی آی صحبت کردیم . آنها اساساً در مورد وجود چنین پرونده ای ابراز بی اطلاعی کرده و تصریح کردند که در صورت وجود چنین پرونده ای ، واگذاری اطلاعات آن به افرادی همچون خانم نیازی مضحک و غیر ممکن است .آنها همچنین حق پیگیری قضائی را برای طرح ادعای کذب بر علیه فرد و یا پلیس یاد آوری کردند. حدوداً یک سال و نیم پیش و در همان تاریخی که خانم نیازی مدعی هستند که شاهد گفتگوی من با ماموران اطلاعات بودند ، در مصاحبه ای با فاکس نیوز اعلام کردم که مآموران وزارت اطلاعات ایران ، با تلفن من تماس میگیرند و این موضوع باعث نگرانی من است . این مصاحبه در 22 فوریه 2010 منتشر شد . در بخشی از آن مصاحبه تاکید کرده بودم که من ازاین وضعیت نگرانم و به همین دلیل به پلیس مراجعه کردم . اما متاسفانه هیچ واکنشی از ناحیه آنها صورت نگرفت. این مصاحبه پس از مدت کوتاهی از روی وبسایت فاکس نیوز حذف ، و مدتی بعد ویرایش تازه ای از آن در همان وبسایت منتشر شد. ( سند ) در بازنشر این مصاحبه صحبت های مربوط به عدم توجه پلیس به تقاضای من، حذف و بخش های دیگر عیناً منتشر شده بود. ترجمه فارسی این مصاحبه همان زمان دربرخی وبسایت های فارسی و حتی منابع حکومتی نیز منعکس شد . ( ترجمه مقاله در وبسایت مردمک – واکنش روزنامه کیهان به این مصاحبه ) - ( سند مردمک – سند کیهان ) بنا بر این درصورت پذیرش صحت ادعای خانم نیازی مبنی بر حضور ایشان در زمان صحبت من با مامور وزارت اطلاعات ، این موضوع پنهانی نبوده و پیش از این که ایشان بخواهند آن را به اف بی آی لو بدهند ، خود من در چند مصاحبه ، نظیر مصاحبه با فاکس نیوز آن مطرح کرده بودم. تماس های مجاب کننده و تهدید آمیز از سوی نهاد های امنیتی موضوعی است که بسیاری از چهره های مخالف نظام در خارج از کشور آن را تجربه کرده اند . به عنوان نمونه فاکس نیوز در ادامه همان مصاحبه از قول آقای محسن سازگارا می نویس : ( انگلیسی - فارسی ) "... محسن سازگارا نیز میگوید پیامهای تهدیدآمیزی دریافت کرده است. این زندانی سابق جمهوری اسلامی و فعال سیاسی فعلی که در حال حاضر در ویرجینیای آمریکا زندگی میکند، گفته است که اخیرا با ذکر نام از سوی معاون وزیر اطلاعات ایران تهدید شده که او را اینطور تهدید کرده است: هرجا باشی، میگیریمت ... او گفت که با اف بیآی در این مورد تماس گرفته و نوار پیامهای تهدید علیه خود را به پلیس داده است. یک سخنگوی پلیس آمریکا تایید کرده که صدای ضبط شده تهدیدها به صورت فایلهای MP3 در اختیار پلیس قرار گرفته و این مورد اکنون در دایر جنایی در دست بررسی است..." با شناختی که من دارم ، همکاری خانم نیازی را با هر شخص و مرجعی بر علیه خودم بعید نمیدانم ، اما قضاوت در باره پرونده ای که شاکی آن عباس فخرآور باشد و شاهد آن خانم نیازی را به شما و البته از طریق پیگیری قانونی جاری ، به داداگاه میسپارم. تصمیم ندارم که برای اثبات صحت موارد مطرح شده در این مقاله ، مدرک و یا شاهدی را ارائه کنم . اما علی رقم میلم و تنها برای مجاب شدن مخاطبان سخت گیر ، دو نمونه از متن چت با خانم نیازی را منتشر میکنم . این دو تصویر ازجمله اسنادی است که در گذشته ، از سوی من به پلیس نیز ارائه شده است . اما پیشاپیش از ادبیات بکار برده شده در این چت از شما پوزش میخواهم ( +18 تصویر اول – تصویر دوم ) توضیح : به در خواست مخاطبان ، و به دلیل بکار گیری ادبیات نا مناسب ، فایل های مربوط به چت را از روی وبسایت حذف کردم.
به هر حال تکرار میکنم من نه قصد توهین به خانم نیازی را دادم و نه قصد تخریب و انتقام گیری ، رفتار ایشان من را مجبور کرد تا این توضیح عمومی را نوشته و شکایتی را نیز از طریق وکیل به دادگاه ارائه کنم . قضاوت در مورد ایشان هم به پای مخاطبان ، در خوش بینانه ترین حالت ممکن خانم نیازی " ناخواسته " در تصویر خانم نیازی و عباس فخرآور در کنار هم قرار گرفته اند که قربانی اول آن خود ایشان هستند . پیشنهاد من این است که از ادامه این بازی نا خوشایند پرهیز کنند . چرا که این بازی سخیف نه برازنده من است و نه درشأن یک زن. ازاین پس در بد ترین شرایط هم ، ایشان هیچ واکنشی را از جانب من در یافت نخواهند کرد . زیرا هر اقدامی از ناحیه خانم نیازی را از طریق وکیل و دادگاه پیگیری میکنم . و جنبه عمومی آن را نیز ، به جست و جوی حقیقت از آدمهایی که ایشان را از نزدیک دیده و میشناسند ارجاع میدهم. افرادی همچون محسن سازگارا ، فریبا داوودی مهاجر ، رویا برومند ، بنفشه پورزند ، کورش صحتی ، علی افشاری ، سولماز شریف ، روزبه میر ابراهیمی ، کیانوش سنجری و .... البته هر کس دیگری که بخواهد در مورد ایشان صحبت کند. قلباً و صادقانه امیدوارم که خانم نیازی از این پس با انتخاب مسیری معقول ، و زندگی بدون دردسر ، آینده روشنی را برای خود ساخته و هر روز موفق تر از دیروز باشند. این توضیحات مقدمه ای بود بر یک مجموعه مقاله ، در خصوص عباس فخرآور که در روزهای بعدی منتشر خواهد شد . اخلاق مخصوص ، رفتار و عملکرد منحصر به فرد ، پیشینه او در ایران و ایالات متحده و همچنین نقش کنونی او در این شرایط ، وخصوصاً بررسی صحت موارد مورد ادعای ایشان در حوزه های مختلف ، از مواردی هستند که تصمیم دارم به آن پرداخته و اسناد و مدارک مربوط به آن را منتشر کنم. گفتنی است که این مجموعه مقاله به همراه اسناد و مدارک همراه آن ، به زبان انگلیسی نیز ترجمه ودر اختیار کاربران و منابع انگلیسی زبان نیز قرار خواهد گرفت .
توضیح :
- پس از انتشار این توضیحات خانم نام برده شده در این مقاله ، یاداشت دیگری را در وبلاگ خود نوشته و در راستای اصرار بر ادعا های پیشین خود ، تصویری را از یک چت قدیمی در فیس بوک منتشر کرد . این تصویر ظاهرا بخشی از گفتگوی میان اردشیر زارع زاده و فرد نام برده بود که آقای زارع زاده در واکنش به این موضوع ، توضیحی را در وبلاگ خود در ج نموده اند که مطالعه آن توصیه میگردد ( سند )
- سازگارا 4 مرداد 1390 - شایعه سازی بر علیه نیروهای اپوزیسیون اولین نفر احمد باطبی ( سند ویدئویی - کانال یوتیوب )
- جاسوس تراشی، پروژه جدید - مقاله ای از بیژن صف سری در روز آنلاین ( سند )
- نامه بیش از صد نفر از از روزنامه نگاران، مدافعان حقوق بشر، فعالان دانشجویی ، سیاسی و هنر مندان در محکومیت ترور شخصیت احمد باطبی ( سند بیانیه - لینک مطلب در بالاترین - دنباله - آزادگی )
- او نفوذي نيست يا ما نفوذي نيستيم؟! (خبر ويژه) - واکنش کیهان به این نامه
- احمد باطبی؛ داستانی دیگر - نوشابه امیری ، روز آنلاین ( سند )
- کیهان و انگ زدن به سایتها ، ف م سخن . گویای من
- بولتن نیوز : احمد باطبی و قحطی سوژه رسانه های ضد انقلاب
- صراط نیوز : ضد انقلاب همکاری باطبی با وزارت اطلاعات را تکذیب کرد